گفت و گو با خانم “عزت بخشی” بانوی صنایع دستی و اولین بانوی کارآفرین شهرستان کاشمر

عزت بخشی کارآفرین

سیما اسکندری👥 گفت و گو با خانم عزت بخشی بانوی صنایع دستی و اولین بانوی کارآفرین شهرستان کاشمر

عضو اتحادیه بانوان تعاونی‌های استان خراسان رضوی، عضو اتحادیه خیاطان کاشمر، عضو کمیسیون بانوان خانه تعاون‌گران تهران، عضو انجمن زنان میراث فرهنگی خراسان رضوی. سال ۱۳۹۷ هفته زن به عنوان زن برتر از طرف اداره کل تعاون کار و رفاه اجتماعی خراسان رضوی، اولین نفر دارای طرح استاد شاگردی و اولین نفر دارای پروانه کارگاهی انفرادی از میراث فرهنگی در شهرستان کاشمر، اولین پشتیبان حقوقی برای مشاغل خانگی در استان خراسان رضوی در سال ۱۳۹۱ و تعاونی برتر شهرستان کاشمر در سال ۱۳۹۵ ، مجری طرح توانمند سازی روستاهای شهرستان کاشمر

دومین مصاحبه وب سایت “زنان شهر من” با بانویی‌ست از جنس ترمه؛ زیبا و با اصالت و صبور. با کسی که وجودش پر است از عشق، مهربانی و سادگی. کسی که با همه سختی‌ها و تلاش‌های بسیار برای ترشیز عزیزمان در حیطه تخصص خودش زحمات فراوانی کشیده است. داستان زندگی، تلاش‌ها و موفقیت‌هایش را از زبان خودش بخوانیم؛

من عزت بخشی ، متولد ۱۳۵۰ از کاشمر و دیپلم ناقص انسانی هستم.

از سال ۱۳۸۴-۱۳۷۱ شروع به آموزش کردم. در سال ۸۴ شرکت تعاونی الهه ناز ترشیز را تاسیس کردم و در آن شروع  به آموزش، کار در منزل، تولیدی پوشاک و صنایع دستی کردم.

من از سال ۷۱ در سن ۱۷ سالگی در هلال احمر، دانشگاه آزاد ، مدارس و مکتب الرقیه در رشته های صنایع دستی( سرمه دوزی، گل دوزی، مکرومه بافی، بافندگی، قلاب بافی،گل سازی، گل بلندر، خیاطی، تابلوفرش و …)آموزش می دادم.

من این هنرها را بدون هیچ کلاس آموزشی تنها با همان آموزش های اولیه مادرم و بیشتر از آن را هم با فکر و ذوق خودم یاد گرفتم. مادرم به من بافتنی یاد می داد و وقتی بیرون میرفتم و یک بچه را میدیدم که لباس بافتنی به تن دارد تا جایی که میرفت نگاهش میکردم و وقتی به خانه می آمدم سریع آن چیزی را که دیده بودم و در ذهنم سپرده بودم پیاده می کردم. .من اصلا برای هیچ حرفه ای مربی نداشتم فقط یک کار را مربی داشتم آن هم کلاس گل چینی بود که خانم خزاعی مربی طرح کادر بودند و به من پیشنهاد دادند تو که خیلی استعداد داری بیا من شغلم را به تو آموزش دهم. در کارم هیچ کسی را الگوی خودم قرار ندادم و فقط با فکر و ذهن و خلاقیت خودم کارم را توسعه دادم.

از همان کودکی فقط به هنر علاقه داشتم و خیلی آرزو داشتم آموزش که میدهم با مردم همکاری کنم. هر کسی که از من راهنمایی میخواست و می گفت شما چگونه به اینجا رسیدید، می گفتم نگران نباش من کاری می کنم که برای همه شما کاری درست کنم. همینطور هم شد و تا حالا بالغ بر هفت هزار نفر و شاید بیشتر را آموزش دادم.

من از همان سن ۱۷ سالگی خودم درآمد داشتم، آن زمان درآمد خوبی داشتم و کسانی بودند که می‌آمدند و می‌گفتند توان مالی نداریم و به آنها می‌گفتم اشکالی ندارد به کسی هم نگویید که مشکلی دارید تا دیگران شما را به چشم دیگری نبینند و خودم وسایل آموزشی در اختیارشان قرار و آموزش‌شان می‌دادم. با درآمدی که آن سالها داشتم خرج خود کارم می‌کردم.مثلا وقتی حرفه‌ای مثل گلسازی را یاد می‌گرفتم درآمدم را خرج همان کار می‌کردم.

۲۶ سالگی ازدواج کردم. سال ۸۰ بود که به خاطر کار همسرم مشهد رفتیم و کارم را اینجا رها کردم. مشهد که رفتم چون از کاشمر معرفی‌نامه گرفته بودم دنبال کارهایم را گرفتم که سر کار بروم اما به خاطر دوری و سخت بودن رفت و آمد، مدت کوتاهی را سر کار رفتم و بعد دیگر نرفتم.
سال ۸۲ دوباره برای زندگی به کاشمر برگشتیم و من دوباره کارم را شروع کردم. در خیابان مدرس داخل پاساژ شیخ فضل الله یک مغازه اجاره کردم برای گرفتن کارهایی مثل خیاطی، بافندگی و صنایع دستی. طبقه بالای مغازه یک اتاق داشت که آنجا به هنرجوها آموزش می‌دادم.آن زمان بود که تصمیم به تاسیس شرکت گرفتم. زمانی که شرکت تعاونی زدم چند تا نیرو جذب کرده بودم که آموزش‌شان داده بودم و برایم کار می‌کردند. کاشمر هنوز اداره میراث فرهنگی نبود و من از مشهد مجوز گرفتم. اسم نیروهایم را به آنجا می‌فرستادم و از مشهد برای آنها کارت صنعتگری می‌آمد. وقتی شرکت تعاونی زدم هم سرمایه و هم چرخ داشتم و این سرمایه را طی یکسال آموزشی که در مغازه داخل پاساژ به هنرجوهایم دادم، داشتم( البته کسی نمی‌تواند بدون هیچ سرمایه‌ای شروع کند اما با ۵۰۰ هزار تا یک میلیون تومان می‌تواند). چرخ‌هایم را اضافه کردم و هر هفته ۱۸ تا ۳۰ نفر را هم آموزش صنایع دستی و هم به آنها کار می‌دادم. خودم مدیر عامل شرکت هستم. قبلا درآمد خیلی خوبی داشتیم ولی خوب چون من خودم به تنهایی همه کارهای شرکت را می‌کردم؛ آموزش، کار، شرکت در نمایشگاه‌ها و… نتوانستم خوب مدیریت کنم و ضررهایی هم دادم؛ مثلا گاهی وقت‌ها که پول کارهایم را به شرکت می‌آوردند چون خودم نبود که بگیرم و نیروهایم بودند، گاهی اوقات این پول به دستم نمی‌رسید و خب این موارد باعث می‌شد از سرمایه‌ام کم شود و کارم را بی‌برکت می‌کرد. شوهرم خیلی کمکم کرد اما یک اشتباه من این بود که شوهرم گفت: بیایم شرکتت را مدیریت کنم اما من گفتم : نه، اگر تو بیایی شاید بعضی خانوم‌ها به واسطه حضور یک مرد در آنجا برای کار و آموزش معذوریت داشته باشند و امکان دارد نتوانم نیروهایم را جذب کنم و به خاطر همین یک شکست خوردم؛ چون در رابطه با مدیریت شرکت و سرمایه ام دست تنها بودم . البته همسرم بازاریاب کارهایم بوده است.

تا سال ۹۰ که همینطور پیش رفتم، سال ۱۳۹۱-۱۳۹۰بخش نامه وام اشتغال زایی برای مشاغل خانگی خانوم‌ها آمد که این کار را شروع کنند.البته من برای شرکتم وام نگرفتم چون با یک سرمایه اولیه‌ای که از آموزش‌هایم بدست آوردم شرکتم را تاسیس کردم. آن سال که این بخشنامه آمد من کارم را سال ۸۴ شروع کرده بودم. همان سال هم یعنی سال ۹۰ از اداره کل مشهدبرای بازدید به شرکت من آمدند و دیدند در کاشمر یک خانمی به نام بخشی هست که این کار را از مدتها قبل انجام داده و الان حدود ۲۰۰ تا ۲۵۰ نفر نیرو دارد که دارند برایش کار می‌کنند و همین امر باعث شد در آن سال مرا اولین پشتیبان حقوقی برای مشاغل خانگی در استان خراسان رضوی اعلام کنند؛ چون این کار را من اولین نفر در استان شروع کرده بودم و با شش سال سابقه پیش برده بودم. آن زمان نیروهایی که برایم از سال ۸۴ تا ۹۰ کار می‌کردند با مجوزی که از اداره کار و میراث فرهنگی داشتم وارد وام مشاغل خانگی کردم و سال ۹۱ در حدود ۳ ماه ۱۷۰ نفر را با پیگیری و کارهایی که کردم وارد به وام و دریافت آن برای شروع کار مشاغل خانگی کردم و اولین کار آفرین زن شهرستان کاشمر بودم.
سال ۸۴ که شرکت را به ثبت دادم، از سال ۸۵ عضو اتحادیه تعاونی‌های بانوان استان خراسان رضوی، عضو اتحادیه خیاطان کاشمر، عضو کمیسیون بانوان خانه تعاون‌گران تهران و سال قبل هم عضو انجمن زنان میراث فرهنگی خراسان رضوی شدم. امسال هم هفته زن به عنوان زن برتر از طرف اداره کل تعاون، کار و رفاه اجتماعی خراسان رضوی معرفی شدم.

من در تمام نمایشگاه های بین المللی( تهران،شیراز و…) غرفه داشتم مثلا سال ۱۳۸۴ اولین نفری بودم از شهرستان کاشمر که در نمایشگاه بین المللی تهران غرفه داشتم.
سال ۹۵ وقتی به نمایشگاه تهران رفتم، دیدم از تمام شهرها و روستاهای سراسر کشور هستند واز کاشمر فقط من هستم و از روستاهای کاشمر کسی غرفه‌دار نیست. از آنجا که برگشتم تصمیم گرفتم به روستاها بروم و این کار را انجام دهم. با فرماندار صحبت کردم که این کار و فعالیت را در روستاها به صورت رایگان انجام دهم و آنها هم مجوز این کار را دادند. با جهاد سازندگی صحبت کردند و من تک تک روستاها را برای آموزش رفتم. اولین نفر طرح استاد شاگردی به من تعلق گرفت؛ چون هم پروانه کسب داشتم و هم اولین نفر بودم که مجوز پروانه کارگاهی انفرادی از میراث فرهنگی داشتم. این باعث شد من بتوانم به کسانی که آموزش می‌دهم مدرک هم بدهم و خیلی از کسانی را که در روستاها آموزش دادم هم مدرک و هم وام اشتغال زایی گرفتند و الان مشغول به کار هستند.
این عوامل باعث شد از اداره میراث فرهنگی این مجوز را به من بدهند که طرح توانمدی روستاها را بروم. ۲۵ تا از روستاهای کاشمر و ۲۵ تا از روستاهای کوهسرخ، به گونه‌ای که در تمامی این روستاها با صحبت و آموزش زنان و برگزاری نمایشگاه از توانمندی‌هایشان، صنایع‌دستی هر روستا و حرفه‌ای که انجام می‌دانند مشخص و به اداره میراث فرهنگی معرفی میشد. برای زنان بعضی از روستاها شرکت تعاونی هم تشکیل دادم.
بهترین موفقیتی که در این سالها داشتم این بوده که دلسوز بودم و مردم را خیلی دوست داشتم و با عشق به آنها آموزش می‌دادم. در این سال‌ها شکستی هم نداشتم و در همه مراحل با تمام شکست‌هایم مبارزه کردم. کمی در این فراز و فرودهای اقتصادی اذیت شدم که آن هم برای همه بوده است.
من هیچ زمان در کارم نا‌امید نشدم حتی در سال ۱۳۷۳-۱۳۷۲ می‌خواستم صبر و مقاومتم را امتحان کنم؛ شروع کردم به قلاب‌بافی رو تختی و پرده، هر پرده و رو تختی بالغ بر ۳۰۰۰ تا گل برده است و هر کسی هم به من می‌رسید می‌گفت: حوصله داری این کارها را می‌کنی.با حرف های‌شان مبارزه کردم؛ چون اگر به حرف‌شان می‌کردم باید همه آنها را جمع می‌کردم و کنار می‌گذاشتم اما حالا در آن زمان اولین کسی بودم که در استان خراسان این کارها را انجام دادم و وقتی پرده‌هایم تمام شد احساس مقاومت و پیروزی کردم حتی این کار را در حین کارهای دیگرم انجام می‌دادم و زمانی که پرده‌ها و روتختی را روی زمین پهن می‌کردم به آقاجانم گفتم: خوب شده است ؟ آقاجانم گفت: هفت گل نارنجی داری می‌بافی دخترم، به این زیبایی! می‌خواهد بد باشد، آفرین به تو که این کارها را می‌کنی.آن زمان مجرد بودم و پدرم خیلی مشوق من بودند و با اینکه برای کارم راه.های دوری بروم مشکلی نداشتند و همراه و حامی من بودند. حتی زمانی که می‌خواستم ازدواج کنم به همسرم همه شرایطم را گفتم و از همان اول حامی من بوده و با هر کاری که می‌خواستم انجام دهم یا هر جایی که می‌خواستم بروم مخالفتی نداشته و مشوقم هم بوده است. تاهل، تجرد و حتی فکر می‌کنم اگر فرزندی می‌داشتم هیچ تاثیری در روند کاری‌ام نمی‌داشت و همیشه هم خودم برای هر کاری پشتیبان همسرم بودم. من فرزندی ندارم و هفت سال هست که با مادرم زندگی می‌کنم و یکی از شرایط کاری‌ام همین است که هم کار می‌کنم هم مراقب مادرم هستم. صبح زود همه کارهایم را انجام می‌دهم و تعادل خوبی بین خانه و خانوده و کار برقرار می‌کنم.

چون از لهجه‌ام خوش‌شان می‌آید خیلی افراد درخواست مصاحبه و کار به من دادند. از من خواستند برای آموزش و کار به روستاهای شیراز بروم. پارسال هم مصاحبه کارآفرینی در صدا و سیما مشهد با کشور تاجیکستان داشتم. همیشه هم در همایش‌ها با وزیران تعاون و زنان بازرگان و زنان وزیران تعاون کشوری هستم.
الان هم شرایط بد اقتصادی روی درآمد کار ما تاثیر گذاشته است ولی با درآمدی که دارم آدم دست و دلبازی هستم و اهل پس اندار نیستم و چون حرفه‌ام هنر است اگر هم بازار به گونه‌ای شود که مجبور شوم از نو شروع کنم با هنرم و آموزشم می‌توانم.
با اینکه پیشرفت مالی چندانی نکردم اما همیشه حس موفقیت و پیشرفت دارم و همیشه با خودم می‌گویم می‌توانم این کار را انجام دهم و به دنبالش می‌روم.
همیشه دغدغه آموزش و کار مردم را دارم و همه چیز را به آنها آموزش می‌دهم. تمام فوت و فن استادی را و چیزی برای خودم نگه نمی‌دارم. به همین خاطر است هنرجوهایم زود می‌توانند کاری انجام بدهند.
در شهرمان کاشمر زن بودن مانعی برای کار و پیشرفت من نبوده زیرا حالا دیگر زن و مردی نیست، هر کسی که توانش و پشتکارش بیشتر باشد موفق می‌شود و اینجا هم هیچ‌گاه به من نگفتند چون زنی نمی‌توانی فلان کار را انجام دهی تازه مشوقم بودند و در ادارات به من می‌گفتند اگر مثل تو ده نفر باشند یک فرد بیکار نمی‌ماند.

*خانه و محل کار خانم بخشی پر بود از انرژی های خوب، از تلاش، از لوح تقدیرهای زده و نزده بر روی دیوار، از موفقیت‌های گمنامی که برای‌شان زحمت بسیار کشیده بود و شاید خیلی از همشهریانش از آن بی‌خبر بودند. در آخر مصاحبه‌شان برای‌مان گفتند از برنامه های پیش روی‌شان و چند بانوی کاشمری را که همچون خودشان می‌توانند برای همشهریان‌شان الهام بخش باشند به ما معرفی کردند و حرف آخری که شاید دغدغه و نیاز خیلی از ما زنان در خانه های‌مان باشد؛

این روزها هم به فکر تشکیل یک شرکت تعاونی فرهنگی و هنری برای زنان سرپرست خانوار هستم که آموزش‌شان بدهم. اگر سرمایه ندارند در اختیارشان قرار دهم و کارهای‌شان را برای‌شان بفروشم و برنامه‌های شاد برای‌شان برگزار کنم؛ برای اینکه از فکرو خیال دچار مریضی روحی و جسمی نشوند و مشغول‌شان کنم.
خانم سرکشیکی، خانم زندجانی، خانم عسگری و خانم فراهانی کسانی هستند که از نظر من موفق هستند و می‌توانند الهام‌بخش زنان شهرمان باشند
حرف آخرم برای زنان شهرمان این است : هنر در نفس خود دولتست هر جا که رود قدر بيند و بر صدر نشيند و اینکه هر کسی که بخواهد می‌تواند در خانه‌اش یک اشتغالی ایجاد کند.

ممنون از همراهی گرم و صمیمانه خانم عزت بخشی عزیز.

 

مطالب مرتبط

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *